عرشیان امشب زمین را لاله باران می کنند
خاک را خوشبوتر از زلف نگاران می کنند
این کویر خشک را باغِ بهاران می کنند
سنگ را رشگ نگین شهر یاران می کنند
روح خود را شستشو در چشمه ساران می کنند
مکّه را لبریز از صوت هزاران می کنند
آفرینش فیض از دیدار احمد می برد
کعبه امشب سجده بر خاک محمّد می برد
امشب ای امّ القرا بر آفرینش ناز کن
پای تا سر جان شو و آغوش دل را باز کن
روح شو پرواز کن پرواز کن پرواز کن
دمبدم اعجاز کن اعجاز کن اعجاز کن
مدح ختم الانبیا آغاز کن آغاز کن
نغمۀ جان بخش ما کان محمّد ساز کن
ای تمام آفرینش بوی احمد بشنوید
یا محمّد یا محمّد یا محمّد بشنوید
نوری از خاک عرب قلب اروپا را شکافت
خنجری شد سینۀ تاریک دنیا را شکافت
سر زد از دامان کوه و سنگ خارا را شکافت
پیش تر از آفرینش سینۀ ما را شکافت
ای عجب دستی که از اعجاز، دریا را شکافت
شد برون از آستین و طاق کسرا را شکافت
مضمحل گردید دور سرکشّی و سر خوشی
یافت پایان روزگار تیرۀ آدم کشی
ای تمام انبیا این جان و جانان شماست
جان و جانان شما و روح و ریحان شماست
ناخدا و کشتی و دریا و طوفان شماست
باغبان حاصل و باغ و گلستان شماست
اینکه مقصود شما در خطّ پایان شماست
اوّلین نور اولّین خورشید تابان شماست
آن خداوندی که این ارض و سما را خلق کرد
روز اوّل از طفیل او شما را خلق کرد
اوست سلطان و شما یکسر وزیرش بوده اید
در خطاب و در کتاب خود بشیرش بوده اید
رؤیت حسنش نکردید و اسیرش بوده اید
غرق نور از جلوۀ روی منیرش بوده اید
یک به یک مرآت حسن بی نظیرش بوده اید
بین ادیان و ملل دائم سفیرش بوده اید
گر چه در اوج نبّوت دل به مهرش باختید
لحظه لحظه با شما بود و شما نشناختید
آدم از خال و خط او علّم الاسما گرفت
نوح در امواج طوفان دامن او را گرفت
با ولای او خلیل از شعله در گُل جا گرفت
چشم یونس نور از او در ظلمت دریا گرفت
پور عمران خط از او در سینۀ سینا گرفت
ماه مریم بر فلک در کوی او مأوا گرفت
عشق او آتش شد و در سینۀ یعقوب ریخت
روی او را دید کز یوسف زلیخا می گریخت
حبّذا یا آمنه امشب پسر آورده ای
بر تمام عالمِ خلقت پدر آورده ای
عقل کل، ختم رسل، فخر بشر آورده ای
یا که بر پیغمبران پیغامبر آورده ای
آفتاب آفرینش در سحر آورده ای
خوبتر از خوبتر از خوبتر آورده ای
ذات پاک غیب را حسن جهان آراست این
منجی عالم، ابوالقاسم، ابوالزّهراست این
این پسر پیغمبران را برترین پیغمبر است
چون کتاب جاودانش کز کتب بالاتر است
عقل، جسم و او چون جان زنده اش در پیکر است
نور اگر دریای موّاج است اینش گوهر است
ماه اگر ماه است با مهر رخش روشنگر است
حق اگر حق است این حق را کتابش محور است
با فروغش روی ذات ذوالمن را بنگرید
قصرهای سبز شامات و یمن را بنگرید
آفتاب حق در این قصر مشیّد آمده
مکّه نه ملک خدا خلد مخلّد آمده
آخرین پیغمبر دادار سرمد آمده
با جمال کبریا عبد مؤیّد آمده
ای بتان کعبه میلاد محمّد آمده
سجده بر خاک حرم آرید احمد آمده
بتگران از چار سو گلبانگ احمد بشنوید
از بتان خود صدای یا محمّد بشنوید
یا محمّد ای پیامت روح بخش جان ما
هر کلامت صد چراغِ مکتب ایمان ما
پیشتر از ما به نامت بسته پیمان ما
ما به فرمان تو، هستی در ید فرمان ما
عترت و قرآن تو قانون ما میزان ما
با تو کی پایان پذیرد خطّ بی پایان ما
امّت تو، مکتب تو همچنان پاینده باد
خط و مشی و اقتدارت تا قیامت زنده باد
تو خدا را عبد و در دلها خدایی می کنی
کشتی دل را به طوفان نا خدایی می کنی
با جلال کبریایی کبریایی می کنی
امّت سر گشته را رهنمایی می کنی
بلکه با دست خدا مشگل گشایی می کنی
در دلِ بیگانگان هم آشنایی می کنی
اختیار خلقت از سوی خدا در دست تو است
جان «میثم» نه که جانِ عالمی پا بست تو است
شاعر: حاج غلامرضا سازگار
- پنج شنبه
- 18
- دی
- 1393
- ساعت
- 6:38
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه