گنبد ندارد
نام و نشانی بر روی مرقد ندارد
ای گریه کن ها!
سنگ مزار و پرچم گنبد ندارد
حتی حیاطی
مانند صحن جامع مشهد ندارد
آقا کریم است
آن قدر میبخشد به ما که حد ندارد
درهم خریده
اصلا برای او که خوب و بد ندارد
دریای جود است
الطاف جاری اش که جذر و مد ندارد
آسوده خاطر
رو کن به درگاهش که دست رد ندارد
اصلا دل خوش
از آن که طعنه بر غرورش زد ندارد
****
مادر ندارد
آقا " غریب است و کسی بر سر ندارد "
خیلی عجیب است
حتی میان خانه اش یاور ندارد
گویا برایش
از جعده بهتر شهر پیغمبر ندارد
سردار تنهاست
در معرکه ها مالک اشتر ندارد
غصه همین جاست
آن قدر ها هم بین ما نوکر ندارد
افتاده از پا
از خود نمی پرسی چرا بستر ندارد!!؟
خبره ی روضه !
سربسته گویم خانه ی او در ندارد
در سینه ی خود
جز داغ زهرا و غم حیدر ندارد
****
...از آشنا خورد
از بی بصیرت های بی شرم و حیا خورد
سبّ علی را
در خطبه هایشان شنید و غصه ها خورد
با خاطراتش
هرشب خودش را در میان روضه ها خورد
لرزید پشتش
سیلی سختی بر رخ ریحانه تا خورد
در خانه افتاد
تا از شریک زندگی اش پشت پا خورد
زهر ستم نه
او مرهم یک عمر درد و غصه را خورد
لایوم گفت و ...
پاشید از هم شعرم و قافیه وا خورد
کرببلا هم
با بد دهانی به غرور عمه برخورد
چکمه رسید و
گاهی به لب گاهی به پر گاهی به سر خورد
سر نیزه ای هم
آمد و روی زخم مکشوف کمر خورد
از جمع اصحاب
تیغ و سنان و تیر و نیزه بیشتر خورد
شاعر : علیرضا خاکساری
- شنبه
- 27
- دی
- 1393
- ساعت
- 9:46
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه