بنال ای دل که قلب بی شکیب است
دلم محتاج درمان طبیب است
بنال ای دل که جانم بیقرار است
درون سینه ام غم آشکار است
خداوندا چه آمد بر سر من
زکف رفت آن گرامی مادر من
تو مادر رفتی و از ما بریدی
به سوی آسمان ها پر کشیدی
بریده رشته ی عشق و امید
نگاه آخرینت را ندیدم
چه آسان دست شستی از عزیزان
رها کردی تمام آشنایان
تو رفتی رشته امید بگسست
صفای زندگی رخت بربست
تورفتی عشق خالی شد ز معنا
به غارت رفت باغ آرزوها
به یاد آرم دعای صبح و شامت
تن بسیار و آن رنج مدامت
در این خانه ز تو هر جانفشانی ست
همه یاد آور رنج نهانی ست
بیا این مهر و این هم جانمازت
بیا تا سر دهی راز و نیازت
بخوان مانند وردی یاسرودی
دعایی که از بر کرده بودی
به خاطر دارمت من دائم اوقات
فراموشت کنم هیهات هیهات
- سه شنبه
- 29
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 4:9
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه