گلدان همین که غنچه مریم درآورد
پرپر شود که ساقه ی محکم درآورد
خانه همین که بق کند و سرد و بی حواس
پا از دو کفش خنده، کم کم درآورد
از کوچه ها صدای غمی می رسد که باز
یک شهر را به رنگ محرّم درآورد
تا ابر را که خیمه زده بر فراز خاک
نم نم به شکل اشک ِ فراهم درآورد
«باز این چه شورش است» که می خواهد این چنین
شور از هر آنچه گریه و ماتم درآورد
باید دوباره عشق، لباس سیاه را
از بقچه های کهنه ی پرغم درآورد
شاعر : سودابه مهیجی
- دوشنبه
- 6
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 6:18
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
سودابه مهیجی
ارسال دیدگاه