• دوشنبه 3 دی 03


بی خیالی -( بیا که بشکنم این رخوت سفالی را )

1730
2

بیا که بشکنم این رخوت سفالی را
پر از غزل کنم این کوزه های خالی را
چگونه پس بزنم دست مرگ را از عشق
چگونه طی کنم این درد بی خیالی  را
تمام حرف دلم جمعه وغروبش نيست
که بغض نوحه دهد پاسخ سوالی را
مگو ز داغ عذابی که بر زمین بارید
سکوت حزن چنین باور محالی را
به لهجه های غلیظ هزار شعله ی عشق
چرا رقم نزنم مشق بی زوالی را
کویر! می شنوی ؟! بوی خاک و باران است
هوای شرجی ونمناک  آن حوالی را!
دلم  گرفت ولی شانه های رعدی نیست
که نذر خاک کنم گریه زلالی را
بهار من ! خوشم از اینکه آسمان ابری ست
به دوش می کشم آثار خشکسالی را

  • دوشنبه
  • 6
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 11:5
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران