• یکشنبه 2 دی 03

 امیر حسام یوسفی

شعری به مناسبت دهه فجر از امیر حسام یوسفی -( باز دستم به قلم رفت و حروفی درهم )

25053
5

باز دستم به قلم رفت و حروفی درهم
بازهم مثل همیشه کلماتی مبهم
باز دستم به هوای غزلی میچرخید
باز هم رقص قلم بر ورقی میچرخید
باز دستم که نویسنده این مثنوی است
باز هم در پی معنای دل معنوی است

آری این بار غزل نیست صراحی دارم
برسر قبر شهیدان چه پناهی دارم
باز یادآور یادواره ها خاطره ها
نور فجر شهدا در گروِ پنجره ها
باز کن پنجره را بوی خدا می اید
دهه فجر هم از سوی خدا می آید
بوی یاران خمینی ست عجب غوغایی ست
انفجاری شده بر پا که به این زیبایست
انفجاری که در آن نور خدا بود ولی
کشوری تحت لوای اسد الله، علی
از دل کشور من بوی حسینی آید
دیو بیرون رود ازخاک و خمینی اید
حضرت پیر خمینی به جهان عرضه شده
انقلابی که همانند زمین لرزه شده
همه جا حرف خمینی ست، چه کاری کرده...
او زمستان وطن را چه بهاری کرده
سه دهه گفته شد این واقعه تا یار شدند
مملکت های مسلمان همه بیدار شدند
بذر بیداری اسلامی این کشور ها
برگرفتست ز جمهوری اسلامی ما
وسط پرچم ما نقش گرفته الله
ذکر لا حول ولا قوه الا بالله
گربه کشور من غیرت و همت دارد
شیر صحراست به جنگ آوری عادت دارد
هشت سالی که دفاع از وطنش می کرده
کفن کرببلا را به تنش میکرده
بس که همواره صدا میزد انا بن الحیدر
پشت ما گرم شده بر نوه پیغمبر
روح ما واقعه را زنده نگه داشته است
پرچم شیعه در این مملکت افراشته است
به خدا معرفت شیعه بود در این بین
چه کسی یاد گرفتست بصیرت ز حسین
تحت فرمان علی با دل و جان باید رفت
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
همگی منتظر منتقم خون حسین
سینه زن، گریه کنان، عاشق و مجنون حسین
بی تو آقا چه کنیم از دو جهان سیر شدیم
دیر شد امدنت ما که همه پیر شدیم
خسته ام بس که شنیدیم که شاید، شاید
باید این جمعه، همین جمعه بیایی، باید

شاعر : امیر حسام یوسفی

  • دوشنبه
  • 13
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 16:23
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران