• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت حضرت مسلم از علیرضا شریف -( این شهر را با تیغ و خنجر می شناسند )

2339
3

این شهر را با تیغ و خنجر می شناسند
با مـردم نفرین حیـدر  می شناسند

با مردمی دنیا طَلب كه دین حَراجند
یوسف فروشند و فقط زر می شناسند

فُتوایِ قتـلِ خارجی ها مُهر خورده
اینجا تـو را با اسم، كمتر می شناسند

جمعند مُشتی گرگ خویِ قَدر نشناس
این طایفه كِی قدرِ گوهر می شناسند

این نان به نرخِ روز خورها تازگی ها
آهنگران را با خـدا تـر می شناسند

از چیـدمان سنگ ها بـر بام پیداست
پـر تـاب را از بـام بهتر می شناسند

از ضربِ شصتِ حـرمله تمجید كردند
این تیرها را خوب دیـگر می شناسند

كعبِ نِی­اش هر چند معروف است امّا
ایـن شهر را بـا بستنِ پَر می شناسند

از بـاغ های سبـزشـان تنـهای تنها
هر شاخه ای كه خیزران تر می شناسند

بـا مردمِ بی معرفت هر چـه بخواهی
تـرفنـدِ جنـگِ نـا برابر می شناسند

وقـتِ شكستـن سینه و پـهلوست اَرحج
وقتِ بـریـدن بـازو و سر می شنـاسند

هـنـگامِ غـارت رو سری را می پسندند
در شـعـله هـا یغماگری را  می پسندند

تـا هست آقـا راهِ چاره زود برگرد
از ایـن مسیرِ پُر شراره زود بـرگرد

در آسمـانِ غیرت و مردی این شهر
حتی دریغ از یك ستاره، زود برگرد

انـگار می جوشد بـرای پیـشوازت
تیغ و سنان از هر كناره زود بـرگرد

تا پُر نكرده هلهله بـر اشكِ زینب
جای اذان را در مِنـاره زود برگرد

نـرخِ كنیز ایـن روزهـا بالا كشیده
نرخِ گلویِ شیر خـواره، زود بـرگرد

تـا از وِقـارِ دختـرانت كـم نكرده
زنجیـرهای بی قَـواره زود بـرگرد

ای وای از این چاكِ دهن هایی كه باز است
از طعنه های بی شماره زود بـرگرد

لبهای خشكم را كه بر هم دوخت شمشیر
هر لحظه گفتم بـا اشاره زود بـرگرد

بـا دستـهای بسته بـی سر بینِ مردم
افـتـادم از دارالامـاره زود بـرگرد

با ریـسمان روی زمین گاهی كشاندند
گاهـی هـم آویـزِ قناره زود بـرگرد

دروازه­ی كـوفـه ز پـا بـر دارِ غربت
می خوانم از رگ های پاره زود برگرد

شاعر : علیرضا شریف

  • سه شنبه
  • 14
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران