شكسته تر شده و دست بركمر دارد
چه پيش آمده ! آيا حسن خبر دارد؟
به گريه گفت كه زينب مواظب خود باش
عبور كردن از اين كوچه ها خطر دارد
شبيه روز برايم نرفته روشن بود
فدك گرفتن از اين قوم دردسر دارد
گرفت دست مرا مادرم... نشد...نگذاشت...
تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد
شهود خواسته از دختر نبي خدا
اگرچه ديده سندهاي معتبر دارد
سكوت و صبر و رضاي خدا به جاي خودش
ولي اگر پدرم ذوالفقار بردارد...
كسي نبود به معمار اين محل گويد
عريض ساختن كوچه كي ضرر دارد!؟
شاعر : وحید قاسمی
- پنج شنبه
- 16
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 5:44
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
وحید قاسمی
ارسال دیدگاه