آنانكه عاشقند و به شیعه ملقبند
از هدیه های خاص خدایی لبالبند
لیلا اگر كه سر طلبد سر بیاورند
آماده اشاره یك دم از آن لبند
تب میکنند اگر نشود نوکری کنند
از عشق آل فاطمه در تاب در تبند
در زیر بیرق علی و خانواده اش
بالا نشین تر از ملكان مقربند
آنانكه كه در قبیله حیدر حسینیند
از شیعیان عمه سادات زینبند
هر عاشقی که خون خدا را صدا کند
درعاشقی به دخت علی اقتدا کند
وقت ظهور فاطمه ای دیگر آمده
خورشید خانواده حیدر در آمده
بعد از دو شیر مرد علی وار فاطمی
شیر آمده دوباره ولی دختر آمده
آیینه در بغل به سخن آمده علی
زینب نگو بگو که خود حیدر آمده
تا اینکه گاهواره او را تکان دهند
مریم کنار آسیه و هاجر آمده
دهر خراب لایق بانوی عرش نیست
تنها به عشق خون خدا خواهر آمده
ای چشمهای فاطمه بانوی عالمین
با آن تبسم تو نفس میکشد حسین
پلکی زدی و نور خدا انتشار یافت
خورشید زیر سایه پلکت قرار یافت
پلکی زدی کتاب حقایق نوشته شد
حق واژه های راه علی انتشار یافت
پلکی زدی و باغ و شکوفه درست شد
جنت طراوت از نظر این بهار یافت
پلکی زدی تبسم سائل شروع شد
با چشم مهربان تو سائل وقار یافت
پلکی زدی و پلک تو را بوسه زد حسین
آقا برای زندگی اش هم قطار یافت
هر چه برای وصف تو گشتم در عالمین
نام توشد مساوی با واژه حسین
بانوی آب آینه دلهاست جایتان
بادا تمام ایل و تبارم فدایتان
آنقدر در مقام بلندید مانده ام
دریك غزل چگونه بگویم ثنایتان
باید شبیه سوره كوثر بیاورم
تا اینكه جمله ای بنویسم برایتان
یك جا فقط تیمم ما بهتر از وضوست
انجا كه هست ذره ای از خاك پایتان
هر كس به اشتباه تورا مرتضی شمرد
وقتی شنید از پس پرده صدایتان
با تو خدا دوبار نشان می دهد خودی
تو آمدی و زینت دوش علی شدی
انداخت سایه بال و پرت روی نه فلک
فرش گدای خانه تو بال هر ملک
شیرینی سرای علی شور فاطمه
داده خدا به سفره مولای ما نمک
در می زنم علی صدقه دست من دهد
در میزنم به خاطر زینب کمی کمک
روزی فاطمیه ما دست زینب است
مارا زخیل گریه کنانت نکن الک
بگذار تاکه فاطمیه گریه کن شویم
مارا برای مردن از غم بزن محک
بگذار تابهانه غم دستمان دهیم
بگذار بین آن درو دیوار جان دهیم
- دوشنبه
- 4
- اسفند
- 1393
- ساعت
- 13:58
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
موسی علیمرادی
ارسال دیدگاه