• شنبه 8 اردیبهشت 03

 اسماعیل شبرنگ

اشعار مدح و ولادت حضرت زینب(س) -( در زمین و آسمان ها خیمه ی شادی به پاست )

2435
4

در زمین و آسمان ها خیمه ی شادی به پاست
مٱذنه تا مٱذنه لبریز عطر ربناست
ذکر تعجیل قنوت استجابت آمده
سائلان مژده که حاجات همه امشب رواست
زینت گلخانه ی مولا شکوفا گشته و...
بیت حیدر با شمیم بنت زهرا آشناست
کهنه زخمی که میان سینه ها مانده هنوز
با صدور نسخه ی تکمیلی زینب دواست
معجزه در بین چشمانش تلاطم می کند
خاک با فیض نگاه دختر زهرا طلاست
نام زینب پنج نقطه نور ساطع می کند
یعنی ابن بانو خودش تلفیقی از آل عباست
در شب میلاد غرق رحمت اخت الحسین
بانی عیدی ما قطعا خود خون خداست
بانویی که سفره ی الطاف خود را پهن کرد
خانه ی دل را برای عشق پاکش رهن کرد
با وجود او غم و غصه به آخر می رسد
لطف مادر بیشتر از سوی دختر می رسد
ماهمه از سایلان فیض عام زینبیم
رزق ما از سفره ی بانو مکرر می رسد
دم به دم مشمول لطف دختر زهرا شود
سایلی که خاضعانه پشت این در می رسد
زودتر با دست پر از پیش زینب می رود
محضر او هر کسی با دیده ای تر می رسد
هیبت والای رفتارش به زهرا رفته است
واژه واژه از کلامش عطر مادر می رسد
ذوالفقار خطبه هایش باز قلع و قمع کرد
تا به میدان می رسد انگار حیدر می رسد
مطمینم در شلوغی های روز واقعه
چادر بانو به داد اهل محشر می رسد
مایه ی آرامش جان و دل بی تاب ماست
آسمان ها خاک پای خواهر ارباب ماست
از ازل دستان این سایل دخیل زینب است
تا ابد محتاج لطف بی بدیل زینب است
هر کسی که شد حسینی مطمینا شاکرِ
نغمه ی انا هدیناه السبیل زینب است
اولین گلبانوی دامان زهرا و علی
دومین زهرای این قوم و قبیله زینب است
هرکسی با نام زیبای کسی مٱنوس شد
بر لبان ما فقط ذکر اصیل زینب است
انتظام شعر های دفتر اشعار من
متشکل از همان فرم شکیل زینب است
کوثر کوثر کویر عشق را سیراب کرد
ساغر ما جرعه ای از سلسبیل زینب است
در میان روضه های جانگداز کربلا
گریه هایم نذر آقای قتیل زینب است
هرشب جمعه به یاد روضه های خواهری
گریه می بارم به یاد لحظه های آخری....
که برادر جان من افتاده ای از پا چرا؟؟
مانده ای تنها میان دشتی از غم ها چرا؟؟
تکیه بر نیزه مزن ای تکیه گاه زینبین
روی خاک افتاده ای اینگونه بی سقا چرا؟؟
می روی و خیمه ها می ماند و لشکرکشی...
بی تو من می مانم و این قوم بی پروا چرا؟!
بعد از این پنجاه سالی که کنارم بوده ای
می زنی حرف از جدایی با منِ تنها چرا؟؟
از سر تلّ با دوچشم خیسِ دریا دیده ام
بین گودال عطش..از خون تو...دریاچه را
آنقدر با چشم های نیمه باز خود مگو
"آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟؟"
زینت دوش نبی روی زمین جان می دهی
پاره پاره پیکرت پاشیده در صحرا چرا؟؟
وای اگر در روزهای پر خطر زینب نبود
"کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"

شاعر : اسماعیل شبرنگ

  • دوشنبه
  • 4
  • اسفند
  • 1393
  • ساعت
  • 14:1
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران