ماییم و نفس داشتن امّا نكشیدن
بالای سر مرده مسیحا نکشیدن
بیعرضگی از ماست اگر که نرسیدیم
به مرتبهی حسرت دنیا نکشیدن
هر جا سخن از توست چرا پایه نبودن
هر جا که گناه است چرا پا نکشیدن
تقصیر من و دوری از کوی تو، این است
قطره نشدن منّت دریا نکشیدن
شرمندهام از عمر که شد وقف دو غفلت
از غیر، کشیدن، غم آقا نکشیدن
ما لکّهی ننگیم ببخشید چه تلخ است
یوسف شدن و رنج زلیخا نکشیدن
مجنون همهی آبرویش خونِ دلِ اوست
زشت است غم دوری لیلا نکشیدن
چه جای گله چون خودمان خواسته بودیم
تب داشتن و نازِ مداوا نکشیدن
حیف است در این فاطمیه روضه گرفتن
امّا ز جگر نالهی زهرا نکشیدن
پشتِ درِ این خانه علی بود و عذابِ
چادر به سَرِ امّ ابیها نکشیدن
شاعر : سید پوریا هاشمی
- یکشنبه
- 10
- اسفند
- 1393
- ساعت
- 7:54
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه