علی دیده است در زهرا غروب آفتابش را
و زهرا در علی دیده است هرم التهابش را
شهید اول حفظ ولایت ، می شود اما
کسی هرگز نخواهد دید حتی اضطرابش را
کرم ، مبهوت و سرگردان که زهرا چیست ؟ زهرا کیست؟
مگر از راز گردنبند بردارد جوابش را
چه بینا و چه نابینا به نامحرم بگو برگرد
که گل بر خارها هرگز نمی بخشد گلابش را
غمی سنگین تر از داغ جدایی از علی دارد
که از تابوت ، می خواهد نگه دارد حجابش را
فقط محض دل حیدر… وگرنه ضربه سنگین بود
اگر از چهره بر می داشت گاهی هم نقابش را
اگرچه زخم بر بازو… برای شادی همسر
خودش در خانه می چرخاند سنگ آسیابش را
اجابت را علی در لحظه ی عجل وفاتی دید
چه غمگین می کند راهی شهید انقلابش را
شاعر : محسن ناصحی
- دوشنبه
- 3
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 14:31
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
محسن ناصحی
ارسال دیدگاه