• سه شنبه 4 دی 03

 علی اکبر نازک کار

کنج خانه پهلوانی در بغل زانوی غم -( آسمان خانه ابری و دوباره مادرم )

2840
1

آسمان خانه ابری و دوباره مادرم
آه سردی میکشد از بیکسی رهبرم

دور بستر میچکد باران ز چشم کودکان
طعم تلخی دارد اما اشک آن شاه کرم

او چه دیده من ندیدم از چه میسوزد چنین
ترسم اینکه جان دهد ثانی امام و سرورم

کنج خانه پهلوانی در بغل زانوی غم
بغض پنهانش مرا کشت وگذشت آب از سرم

یاس گشته چون بنفشه رنگ رویش تیره تر
چند خط بر روی گلبرگ گلم دارد ورم

از نگاه سرد و بی روحش دگر فهمیده ام
مادرم قصد سفر کرده،نباشد باورم

در مدینه قاعده با هرکجا باشد غریب
حرمتش را بشکند هرکس که باشد محترم

پس گرفتم حرف خود را از مدینه شوم تر
میرسد قومی زند آتش به جان و پیکرم

در مدینه باب شد دست جسارت بر زنی
کربلا دستان هرزه می نماید مضطرم

تازیانه ، غارت خلخال و طفل زیر پا
گوشواره، گوش پاره، در شراره معجرم

علقمه نیزار اندام خدای معرفت
اربا اربا میشود جسم علی اکبرم

جان به لبهایم رسد تا که ببینم آن دمی
یکهزار و نهصد و پنجاه زخم بی سرم

آه مادر جان بیا صرف نظر کن از سفر
من کجا، گودی گودال و عزیز مادرم

شاعر : علی اکبر نازک کار

  • سه شنبه
  • 4
  • فروردین
  • 1394
  • ساعت
  • 11:3
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران