• دوشنبه 3 دی 03

 سید پوریا هاشمی

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت -( وسع کم داشته را لطف فراوان باید )

3185
5

وسع کم داشته را لطف فراوان باید
از عطش سوخته را رحمت باران باید
تا به اوج کرم دست کریمان برسیم
سیر در معرفت سوره ی انسان باید
گل اگر میل به گلدان نکند میمیرد
سر سودا زده را شوق بیابان باید
لطف این طایفه به خون جگری وابسته ست
شانه تا که برسد زلف پریشان باید
مادری کن که به این مادریت محتاجیم
کودکی گم شد اگر،گرمی دامان باید
گرچه ما لکه ی  ننگیم  و مضافیم همه
دور سجاده تو گرم طوافیم همه
انبیایی که کرامات مکرر دارند
چشم امید به یک جلوه ی کوثر دارند
آسمانی شده ها در تب و تاب اینند
کمی از خاک قدم های تو بردارند
تا بخواهی در این خانه کنیز آوردیم
نذر تو قوم عجم هر چه که دختر دارند
فاطمه جلوه مولاست،علی جلوه ی او
این دو آیینه به هم حسن برابر دارند
ذکر تسبیح تو هر لحظه به روی لب ماست
مست ها دائما انگیزه ی ساغر دارند
آیه با زیر عبا رفتن تو نازل شد
پنج تن با قدم فاطمه محور دارند
دل به دست تو سپردیم طلا پس دادی
باز هم بیشتر از حد گدا پس دادی
مینویسم سر خط یا علی و یا زهرا
قافیه ساختم از نام علی با زهرا
آسمان روی زمین و پدر خاک علی
حضرت کوثر ما، مادر دریا، زهرا
سپر محکم هر غصه ی پیغمبر علی
راحت جان علی،جوشن مولا، زهرا
حشر اسرا و قلم،فاطر و زلزال علی
کهف یس نبأ و واقعه طه،زهرا
نور الانوار علی، مخزن الاسرار علی
سر مستور شده،باطن و معنا،زهرا
پیش عالم همه جا عالمه باید باشد
هرکجا هست علی فاطمه باید باشد
شأن دستی که دخیل است به کوثر بالاست
چون که غوغای تو در وادی محشر بالاست
سوختن،آب شدن،بی کس و بی یار شدن
سختی عشق همینست،رهش سربالاست
تا ز تو دور شدم گریه کنان برگشتم
حس وابستگی طفل به مادر بالاست
هر چه دارید به خانه،به گدا میبخشید
خب طبیعیست شلوغی دم این در بالاست
خطبه ی مسجد تو شهد تمام دین است
لطف زهراست فقط،شیعه سرش گر بالاست
همه ی زندگی ات را به امامت دادی
از زمین خوردن تو،پرچم حیدر بالاست
بروی شهپر جبرئیل فقط جای تو بود
شاهد بندگی تو  ورم پای تو بود
طی شده فاطمیه،روضه به پا هست هنوز
داغ تشییع تنت بردل ما هست هنوز
علت خانه نشینی علی معلوم است
رد خون،برروی مسمار بجا هست هنوز
بچه ها بعد تو از خواب و خوراک افتادند
بین یک شانه ز مویت،دو سه تا هست هنوز
زینبت برد ز تو ارث زمین خوردن را
دختری منتظر کرب و بلا هست هنوز
میرسد نوبت آن لحظه که در روز دهم
بدن شاه به گودال رها هست هنوز
دور تا دور تنش پر شده از اهل زنا
اثر تیر جدا،نیزه جدا هست هنوز
آتش خیمه همان آتش پشت در بود
سر بر نیزه همان زخم سر مادر بود

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • چهارشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1394
  • ساعت
  • 5:31
  • نوشته شده توسط
  • محمد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران