احمد به یمن تو شده پر افتخار تر
لحظه به لحظه،واله و چشم انتظار تر
مادر برای دیدن تو بی قرار بود
بابا برای دیدن تو بی قرار تر
وا شد شکوفه های انار از ملاحتت
شد گونه های سرخ تو اینک انار تر
حول تن تو هاله ی نوری تنیده اند
از تو نیامده ست زنی با وقار تر
ابر بهار بود دلم ،ابتدای سال
حالا بهار من شده با تو بهار تر
هجده بهار گرچه درختت شکوفه داد
هر سال می شود ثمرت ماندگارتر
ما را دچار عشق خودت کردی و سپس
با یک نفس به عشق حسینت دچارتر
جز خطبه های تیز تو تیغی نیامده ست
از ذوالفقار شوهر تو ذوالفقار تر
یک شهر قصد جان تو کردند پر شمار
یک کهکشان فدایی تو پر شمار تر
جان مرا بگیر و مرا باز زنده کن
حاشا دوباره گر نشوم جان نثار تر
در بین کوچه گر چه بد آورده ای ولی
بدخواه توست تا به ابد بد بیار تر
از عزت تو هیچ نشد کم ولی ببین
شد دشمن تو هر دم و هر لحظه خارتر
شاعر : مظاهر کثیری نژاد
- جمعه
- 21
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 17:53
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
مظاهر کثیری نژاد
ارسال دیدگاه