هربار که رفته قد خم آورده
از علقمه دستان قلم آورده
سر تا قدم حسین گل کاری شد
بس لاله ی پرپر به حرم آورده
***
اعضای تنت یکی یکی کاسته شد
ازعرش صدای ناله برخاسته شد
هر تیر، گلی در بدنت کاشته است
گل بود به نیزه نیز آراسته شد!
***
ازسیلی شب سیاه شد صورت ماه
شاه دو جهان هم نفسش شد دل چاه
آن طشت پر از خونِ جگر گشت ولی
لا یوم کیومک اباعبدالله
***
انگشتری افتاد، نگین رفت هوا
فواره ای از خون جبین رفت هوا
از اسب تا عرش خدا خورد زمین
خورشید از روی زمین رفت هوا
شاعر : داود رحیمی
- یکشنبه
- 23
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 6:48
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
داود رحیمی
ارسال دیدگاه