زینب فدای پیكر در خون نشسته ات
بنگر به حال خواهر محزون و خسته ات
از حنجر بریده صدایم زدی بیا
من آمدم ببین به خواهر درغم نشسته ات
چون بندبندنی دل من پر نوا شده است
نالم كنار پیكر از هم گسسته ات
از باغ چشم خویش گل اشك چیده ام
ریزم بروی سینه درهم شكسته ات
قرآن ناطقم كه گلویت بریده شد
بوسه زنم به حنجر خوناب بسته ات
از تیزه ای كه سخت نشسته به پهلویت
حرفی مزن به مادر پهلوشكسته ات
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- یکشنبه
- 23
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 6:58
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه