از ازل نوکریت مست وخرامانم کرد
خواندن مرثیه ات بی سروسامانم کرد
این دل بی ثمرم لایق دیدار نبود
نقش ایوان تواینگونه خروشانم کرد
درهوای نجفت یادغمت افتادم
غم زهرای تو پیوسته پريشانم کرد
درفرات تن من قطره ای از عشق نبود
این حسین جان توچون چشمه جوشانم کرد
ساقیاقطره ای ازکوثرعشق تومرا
ذاکرمرثیه ساقی عطشانم کرد
ردمکن نوکر خود را ز درت یا مولا
نوکریت به جهان یک شبه سلطانم کرد
عاقلی بودم و راهی نجف گشت دلم
بوی ایوان نجف یکسره حيرانم کرد
شاعر : سعید پورمحمد
- دوشنبه
- 24
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 18:46
- نوشته شده توسط
- حبیب
- شاعر:
-
سعید پورمحمد
حبیب