لب اگر باز کنم سرّ مگو می ریزد
می روم گریه کنم چشم فرو می ریزد
چند وقت است می و ساقی و ساغر همه اوست
دست من باده نمی ریزد، او می ریزد
چند ماه است که در راه گلویم خار است
چشم من بغض دلش را به گلو می ریزد
جوی ها در همه جا روی به دریا دارند
این چه دریاست که یک باره به جو می ریزد
بی خبر از نفس سوخته حالان مگذر
خاصه صبحی که سبو پشت سبو می ریزد
این قدر پشت سر سوختگان حرف مزن
من اگر ها کنم از آینه هو می ریزد
هر طرف می نگری داغ اویس قرن است
خون طفلان یمن از همه سو می ریزد
شاعر : علیرضا قزوه
- چهارشنبه
- 26
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 6:38
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
علیرضا قزوه
ارسال دیدگاه