یاسم و پرپر کردن ، قلبم و مضطر کردن
چشمم و باز تر کردن
میون غم ها موندم ، فاطمه رفت جاموندم
پر زد و تنها موندم
منم و ، یه دل محزون ، منم و ، یه دل پر درد
دیگه جون ، توی پاهام نیست ، منمو ، یه اتاق سرد
از وقتی رفت خونمون بی روحه
رفت و دلم مامن انبوهه
درد و غم و غصه و اندوهه
یافاطمه ، فاطمه ، یازهرا
******
سکوت و غربت هردو ، دل منو خون کرد و
به کی بگم این درد و
وقتی تموم هستم ، پر میکشید از دستم
خودم چشاشو بستم
یادمه ، شب آخر رو ، که نگام ، به نگاهش بود
دیگه نیست ، گلی که عشقم ، دیدن ، روی ماهش بود
یادم نمیره غم پهلوش و
زخمی که افتاد روی بازوش و
ردی که حک شد زیر ابروش و
یافاطمه ، فاطمه ، یازهرا
******
شبی که غسلش دادم ، نمیره هیچوقت یادم
که از نفس افتادم
انگار عذابم می کرد ، بی تب و تابم میکرد
غصه هاش آبم می کرد
خونمون ، بی گل یاسم ، شب و روز ، مثل زندونه
شده باز ، پریشون زینب ، چشای ، حسنین خونه
رفت و غمش کرد با هام کاری که
دنیای من سرد شد و تاریکه
خونه نشینی من نزدیکه
یافاطمه ، فاطمه ، یازهرا
شاعر : صادق اویسی
- پنج شنبه
- 27
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 6:45
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
صادق اویسی
ارسال دیدگاه