هر دیده ای که لایقِ باران نمی شود
هر سینه ای قدمگـهِ جانان نمی شود
هر خاطری گره ، شده با زُلفِ یادِ یار
آشفته همچو موی پریشان نمی شود
دل ، جایگاه و وادی انوارِ قدسی است
این جایگاه که وادی عُصیان نمی شود
بی مهرِ مصطفی و ولای علی کسی
عمّار و حُجر و بوذر و سلمان نمی شود
شیعه که گشته بنده ی در بندِ بوتراب
در بندِ نفس و بنده ی شیطان نمی شود
ایمانی که مبانی و بنیانِ آن علیست
لرزان شبیهِ بـید هراسان نمی شود
شیرِ یلی شبـیه علی ، والیَّ الوَلی
پیدا میانِ لشگرِ یزدان نمی شود
تا نوح و ناخدا ، وَلیُّ الله الاعظم است
کشتی جان به ورطه ی طوفان نمی شود
قلبی که شعله ور، شده از عشقِ مرتضی
شعله ور از شراره ی نیران نمی شود
بی نامِ نامی علی شاهِ گره گشا
سختی و رنج و مشکلی آسان نمی شود
دشتی جهنّمی ، به بَرِ دیده ی خلیل
بی یا علی بهشت و گلستان نمی شود
بی داروی نگاهِ لطیفِ محبّتش
دردِ دلِ شکسته ای درمان نمی شود
غیر از علی و آلِ علی ای جهانیان
هرگز کسی شهنشه و سلطان نمی شود
مردانه دستِ یا علی با مهدیش دهد
مـردِ رهی که ناقضِ پیمان نمی شود
چشمی که گریه کرده برای حسین او
روزِ جزا به فاطـمه گریان نمی شود
شاعر : حمیدرضا گلرخی
- دوشنبه
- 7
- اردیبهشت
- 1394
- ساعت
- 18:49
- نوشته شده توسط
- رضا
- شاعر:
-
حمیدرضا گلرخی
ارسال دیدگاه