زینب ای شیرازه ی اُمّ الکتاب
ای به کام تو، زبان بوتراب
از بیانت سربه سر توفان خشم
نوح می دوزد به توفان تو چشم
درکلامت، هیبت شیر خدا
در زبانت، ذوالفقار مرتضی
بازگو ای جان شیرین علی
داستان درد دیرین علی
ازهمان نخلی که ازپای اوفتاد
خون پاکش نخل دین را آب داد
رازدل را با زبان آه گفت
دردهایش را به گوش چاه گفت
بازگو با ما ز درد فاطمه
زاشک گرم و آه سرد فاطمه
بازگو کن قصه مسمار را
ماجرای آن در و دیوار را
بازگو آن شب علی چون می گریست
در فراق فاطمه خون می گریست
از بهار و از خزان او بگو
از مزار بی نشان او بگو
گو به ما از مجتبی، ابن علی
دردهای آن ولیّ بن ولی
از همان طشتی که پرخون شد ازو
دامن افلاک گلگون شد ازو
زینب ای شمع تمام افروخته
یادگار خیمه های سوخته
بازگو از کربلای دردها
قصه نامردها و مردها
بازگو از باغهای سوخته
نخلهای سربسر افروخته
بازگو از کام خشک مشکها
گریه ها وناله ها واشک ها
بازگو از مجلس شوم یزید
وان تلاوتهای قرآن مجید
بازگو از آن سر پُر خاک و خون
لاله رنگ و لاله فام و لاله گون
ماجرای آن گل خونین دهان
وان لب پرخون زچوب خیزران
با دل تنگ تو این غمها چه کرد؟
دردها و داغ و ماتمها چه کرد؟
فاطمه! گر تو علی را همسری
وز شرافت مصطفی را مادری
کار زینب هم گذشت از خواهری
کرد در حق برادر، مادری
چون تو، در دامان، که دختر پرورد؟
کی صدف، اینگونه گوهر پرورد
شاعر : محمد علی مجاهدی
- سه شنبه
- 15
- اردیبهشت
- 1394
- ساعت
- 5:16
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
محمد علی مجاهدی
ارسال دیدگاه