چه مراعات نظیری است عجیب
غل و زنجیر و یک مرد نجیب
شهر بغداد کم از کوفه نداشت
داغ بر روی دل شیعه گذاشت
صحنه هابس که غم انگیزشده
صبر از قاعده لبریز شده
این امامیست که از بغض وحسد
یک نفر نیست بدادش برسد
همه جا دشمن ویک یار نبود
همدمش جز در و دیوار نبود
آب رفته بدنش، پیر شده
خورده سیلی زعدو، سیر شده
بددهانی شده داغ دل او
و همین درد شده قاتل او
ضرب جلاد به جانش که نشست
ساق پا مثل دلش سخت شکست
وا شد از هم جگرش بند به بند
دست را سمت خدا کرد بلند
مثل مادر طلب مرگ نمود
خسته شد بار سفر بست چه زود
تا که از سوز جگر داد کشید
از سیه چال به گودال رسید
دید بی یاور و تنهاست امام
دور او لشگری از کوفه و شام
دید نیزار شده کل تنش
لاله زار است تمام بدنش
هرکسی با عجله آمد و زد
مادرش دید که میخورد لگد
بین ده تن شده حرف ازتن او
شده دعوا سر پیراهن او
شاعر : علی اکبر نازک کار
- چهارشنبه
- 23
- اردیبهشت
- 1394
- ساعت
- 10:57
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
علی اکبر نازک کار
ارسال دیدگاه