من از زبان شاه و گدا طعنه میخورم
دارم به جای آب و غذا طعنه می خورم
هر کس رسید یک لگدی زد فتاده را
از دوست ، آشنا، بخدا طعنه می خورم
شبگرد کوچه های غمم ، اشک جاریم
از راه و ماه و آه و هوا طعنه می خورم
چون یک دعام بهر ظهورت اثر نکرد
از دست های رو به دعا طعنه می خورم
دیگر شمال و غرب و جنوبم همه اش یکی است
فرقی ندارد از همه جا طعنه می خورم
آقا قرار بود به پایت شوم شهید
حس می کنم که از شهدا طعنه می خورم
پس کو کجاست یار، به ما هم نشان بده ؟؟؟
با این دو جمله از رفقا طعنه می خورم
بیماریم بخاطر یک ترک عادت است
یک مدتی است بهر شفا طعنه می خورم
آقا تو دیر کرده ای و من مقصرم
در خجلتم... نگو که چرا طعنه می خورم
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- چهارشنبه
- 20
- خرداد
- 1394
- ساعت
- 7:39
- نوشته شده توسط
- خادم المهدی(عج)
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه