آمدم سوی تو راهی وا کُنم ، تا وقت هست
آمدم شاید تو را پیدا کُنم ، تا وقت هست
تا شب اِحیای تو کارم توسل کردن است
قصد دارم خویش را اِحیا کُنم ، تا وقت هست
نامه ی اعمال من را می دهی در دست راست ؟
زود باید برگه را امضاء کُنم ، تا وقت هست
من امان می خواهم از یَومَ یَعِزُّ ظالِمَ
تا سحر مولایَ یا مولا کُنم ، تا وقت هست
آرزوهای دراز عمر مرا بر باد داد
می نشینم با خودم دعوا کُنم ، تا وقت هست
ای رفیقِ لا رفیقَ لَه ، شدم من بی رفیق
با تو حالا آمدم نجوا کُنم ، تا وقت هست
من همانم [نه آنم] که یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِیمِ
آمدم که خوب با تو تا کُنم ، تا وقت هست
کاشکی با یا کریم ، العفو های نیمه شب
بین خوبانت خودم را جا کُنم ، تا وقت هست
عاشقی بی دست و پایم دست داده در دعا
روضه ای جانکاه دست و پا کُنم ، تا وقت هست
دست من زیر عبا و پیکرت روی عبا
چاره ای باید بر این اعضا کُنم ، تا وقت هست
دست هرکس قطعه ای افتاده دارد می برد
کاش می شد سرهمت اینجا کنم ، تا وقت هست
عمه ات را می برند از حلقه ی نا محرمان
تا مراعات دل زهرا کُنم ، تا وقت هست
ای علی این خنده ها در کوفه بدتر می شود
کاش فکر معجر زن ها کُنم ، تا وقت هست
شاعر : امیر ایزدی
- پنج شنبه
- 28
- خرداد
- 1394
- ساعت
- 7:52
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
امیر ایزدی
ارسال دیدگاه