امشب دخترکی تا صب حیرون
چشماش رو به در خرابه میمونه
میگه ، خوش به حال اونی که رفته سفر
حتما امشب رو یه جایی مهمونه
شب ها پیش تو خوابم
تا صب بشه بیتابم
چشم باز میکنم میبینم که کنج خرابم
این شب های تکراری
روز هام پر بیماری
با طعنه میگن تو مثل ما بابا نداری
عمه بابامو میخوام
عمه بابامو میخوام
عمه بابامو میخوام
امشب دخترکی تا صب حیرون
چشماش رو به در خرابه میمونه
میگه ، خوش به حال اونی که رفته سفر
حتما امشب رو یه جایی مهمونه
شب ها پیش تو خوابم
تا صب بشه بیتابم
چشم باز میکنم میبینم که کنج خرابم
این شب های تکراری
روز هام پر بیماری
با طعنه میگن تو مثل ما بابا نداری
عمه بابامو میخوام
عمه بابامو میخوام
عمه بابامو میخوام
بابا نشون میدی زخم رو لب هات رو
رو نی ، من میبینم غصه چشماتو
اینجا بچه هاتو یتیم صدا میکنن
تا که به ما میدن غذا و خیرات رو
بخون سوره فلق
تا از شر ما خلق
سالم بمونی
نزارنت به روی طبق
خواستم ازت نشونی
گفت ماه آسمونی
من ماه ندیدم با پیشونی خونی
عمه بابامو میخوام
عمه بابامو میخوام
عمه بابامو میخوام
چشمام خدا میدونه تیره و تاره
بابا رقیه رو ببر که سر باره
لخته خونی که روی معجرم میبینی
خون گوشمه با سیلی شده پاره
موهام سفیده بابا
قدم خمیده بابا
یه پیر زن سه ساله رو کی دیده بابا
ویرونه شده خاموش
رفته گل تو از هوش
با تازیانه دختر تو شده سیه پوش
عمه بابامو میخوام
عمه بابامو میخوام
عمه بابامو میخوام
امشب دخترکی تا صبح حیرونه
چشماش رو به در خرابه میمونه
میگه ، خوش به حال اونی که رفته سفر
حتما امشب رو یه جایی مهمونه
شب ها پیش تو خوابم
تا صب بشه بیتابم
چشم باز میکنم میبینم که کنج خرابم
این شب های تکراری
روز هام پر بیماری
با طعنه میگن تو مثل ما بابا نداری
عمه بابامو میخوام
عمه بابامو میخوام
عمه بابامو میخوام
رقیه بنت الحسین
رقیه بنت الحسین
رقیه بنت الحسین
- یکشنبه
- 7
- تیر
- 1394
- ساعت
- 6:41
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه