• شنبه 3 آذر 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

متن اشعار ولادت امام حسن مجتبی از حاج غلامرضا سازگار -( ماه من از پرده بیرون شو ببین ماه خدا را )

14652
21

ماه من از پرده بیرون شو ببین ماه خدا را
ماه عفو و ماه رحمت ما تسبیح و دعا را
ماه توبه ماه بخشایش مه صدق و صفا را
ماه میلاد حسن مرآت حسن کبریا را
نیمه ماه خدا ماه علی را  جلوه گر بین
قرص خورشید محمد را در آغوش سحر بین
غنچه ای از گلبن قران و عترت و اشد امشب
اشک شوق مصطفی در خنده اش پیدا شد امشب
روشن از دیدار رویش دیده زهرا شد امشب
فاش گویم پور بو طالب علی بابا شد امشب
گشته بلبل جبرئیل و خانه وحی است گلشن
ای محمد ای علی ای فاطمه چشم تو روشن
بزم شادی هم زمین هم چرخ گردون آمد امشب
روزه داران را بهین عیدی همایون آمد امشب
میهمانان خدا را بخت میمون آمد امشب
ماه روی میزبان از پرده بیرون آمد امشب
دل نماز آورده بر محراب ابروی خم او
روزه سی روزه می گیرد بخیر مقدم او
آفتاب حسن حق تابنده هنگام سحر شد
نیمه ماه خدا ماه محمد جلوه گر شد
مرتضی را چشم دل روشن برخسار پسر شد
هم بشر هم بوالبشر را این پسر نیکو پدر شد
ظاهر از بین ولایت مظهر داور شد امشب
البشاره البشاره فاطمه مادر شد امشب
خیز و در آئینه جان عکس روی یار بنگر
جلوه گر در خانه دل جلوه دلدار بنگر
وجه وجه الله بین مهر رخ دادار بنگر
در تلاقی دو دریا لولو شهوار بنگر
گوش شو تا بشنوی تبریک حی ذوالمنن را
چشم شو تا بنگری روی دل آرای حسن را
تا درخشان شد رخ رخشان تر از ماه تمامش
گشت پروانه صفت در گرد رخ ماه صیامش
چون سراپا حسن دید آن طفل را جد کرامش
بوسه زد بر روی زیبا و حسن بگذاشت نامش
در مه مهمانی حق گشت ماهی اشکارا
روشنی بخشید چشم میهمانان خدا را
ای تولایت صفا بخش و شفا بخش دل من
وی به مهرت دست حق آمیخته آب و گل من
از نمکدان عطایت شورها در محفل من
نیست غیر از مهر تو در مزرع دل حاصل من
تا مگر روزی شوم از خیل زوار بقیعت
یا شبی صورت نهم بر خاک دیوار بقیعت
کاش می بودم نسیم و می گذشتم از کنارت
کاش می بودم غبار و می نشستم بر مزارت
کاش بودم اشک و می گشتم ز هر چشمی نثارت
کاش بودم شمع بزم عاشق شب زنده دارت
مرغ جان از لانه جسمم همی گیرد سراغت
روشنی گیرد دلم از قبر بی شمع و چراغت
آنکه در ماه خدا شد ماه بی همتا توئی تو
آنکه بر دوش رسول الله دارد جا توئی تو
آنکه بخشیده است جان بر پیکر تقوا توئی تو
آنکه بر بوده دل از صاحب دلان یکجا توئی تو
آنکه سر بسپرده بر آئین فرمانت منم من
و آنکه بین دوستان گشته ثنا خوانت منم من
ای شکست خصم دین در شیوه صلح تو پیدا
دوست از صبرت به حیرت ، دشمن از صلح تو رسوا
صبر کردی تا شود برنامه اسلام اجراء
صلح کردی تا قیام کربلا گردید بر پا
صلح و صبرت بود دام دیگری بر خصم غافل
ورنه هرگز آشتی با هم ندارد حق و باطل
تو همان مردی که در جنگ جمل شمشیر بستی
چون علی در حین چالاکی  به صدر زین نشستی
قلب لشکر را دریدی پشت دشمن را شکستی
رشته جا ن یلان را بی امان از هم گسستی
مر مرا باور نیاید دست روی هم گذاری
خواستی با پا گلوی کفر را ر هم فشاری
تو ولی حقی و حق خوانده بر هستی امامت
ثبت شد پیروزی اسلام در صلح و قیامت
وحی منزل هست مانند کلام الله پیامت
می نباید برد جز با عزت و تمجید نامت
"میثم" این الهام را از آیه قرآن گرفته
با تو لای تو در دل پرتو ایمان گرفته

  • چهارشنبه
  • 10
  • تیر
  • 1394
  • ساعت
  • 7:13
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



موسی الرضا نیساری

بسیار عالی بود
بسیار شعر زیبایی بود
ممنون از شما
خدا خیرتون بده

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400ساعت : 05:37

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران