• جمعه 2 آذر 03


اشعار ولادت امام حسن مجتبی -(رها کردم از سینه ام آه را )

3826
0

رها کردم از سینه ام آه را

صدا کردم آن یار دلخواه را

میان بساط دل خسته ام

فقط دارم این آه کوتاه را

به دادم برس ای امید دلم

نشانم بده جاده و راه را

من این راه ها را بلد نیستم

هدایت کن این عبد گمراه را

برای اجابت خدا داده است

به من وعده نیمه ماه را

خدا گفته در نیمه ماه من

بیا تا درِ بارگاه حسن

بیا در مدینه صفا را ببین

در خانه مرتضی را ببین

در آغوش پر مهر خیر النسا

تجلی نور خدا را ببین

در این کوچه عشق چشمی گشا

غریبه ببین آشنا را ببین

در این کوچه تقوا ملاک است و بس

پس ادغام شاه و گدا را ببین

به عشق نگاهی به روی حسن

بیا و صف انبیا را ببین

همه بر در مجتبی رو زدند

بزرگان در این خانه زانو زدند

به لبخند تو می دمد آفتاب

بتاب از مدینه به عالم بتاب

مدینه پر است از حسود و بخیل

مبادا که برداری از رخ نقاب

صدایت قرار دل فاطمه

نگاهت صفای دل بوتراب

دعا کن برایم عزیز علی

دعا بر زمین خورده دارد ثواب

دعا کن امام زمانم مرا

برای سپاهش کند انتخاب

برای ظهورش امام زمان

به روی دعای تو کرده حساب

تو را هر زمانی صدا کرده ام

جواب مرا داده ای با شتاب

به روز قیامت محبان تو

ندارند با تو کمی اضطراب

خدا گر سوالی از آنها کند

خودت می دهی جای آنها جواب

در آن روز چشم من و یاری ات

فدای تو و آن هواداری ات

دلم پر زده روی بام حسن

به من خورده بویی ز جام حسن

سلامی به او دادم و مانده ام

به عشق جواب سلام حسن

پیمبر علی فاطمه گفته اند

به ما واجب است احترام حسن

از آن دم که از مادرش شیر خورد

پر از حلم گردیده کام حسن

میان اسامی اهل کرم

فقط می شناسیم نام حسن

من و یک نگاه کریمانه ات

پناهم بده گوشه خانه ات

تو هستی امید گنهکارها

تویی راه حل گرفتار ها

تویی محرم رازهای علی

علی با تو می گفت اسرارها

تو هستی صفای سحرهای ما

تویی طعم هنگام افطارها

به جز خوبی از تو ندیدند هیچ

تو را گر چه دادند آزارها

به یاد غریبی تو روز و شب

به خود گفته ام جمله ای بارها

"اگر در غم مجتبی بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی"

به هر جا که نامت علم می شود

حسینیه ای محترم می شود

کسی که نرفته است راه تو را

دو پایش قیامت قلم می شود

به راه خدا گر تویی دستگیر

وصال خدا یک قدم می شود

من از قبر تو  کرده ام این سوال

مگر کعبه هم بی حرم می شود

به ماها رسیده است احسان تو

حسن جان محبت سرم می شود

من از کودکی نه، که روز ازل

ز دست کریم تو خوردم عسل

علی داشت دائم هوای تو را

نبی خوانده صد جا ثنای تو را

به دست تو گلبوسه داده حسین

و عباس بوسیده پای تو را

اگر تو نبودی کنار علی

کسی پر نمی کرد جای تو را

خودت دعوتم کرده ای آمدم

که امشب بگیرم عبای تو را

ولی من کجا و نگاه کریم؟

لیاقت ندارم عطای تو را

همین بس مرا ای شه خونجگر

معطل نکردی مرا پشت در

  • چهارشنبه
  • 10
  • تیر
  • 1394
  • ساعت
  • 7:16
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران