شب شد صبح اومد ستاره ها رفتن
خورشید سر زد ماه من نیومد
اینجا دشمنا به خونه برگشتن
روحم پر زد ماه من نیومد
عمه بابام نیومده نیومده نیومده
وقتی سر زخمام وا میشه
تشنگی بی معنا میشه
دیگه برام فرق نداره
اگر که بارون بباره
سراغ من یه شب بیاد
منو ببر تو رو خدا
تو رو خدا تو رو خدا
مگه منو برده زیاد
چرا سراغم نمیاد
لباسهای پاره ی من
آبرومو داده به باد
وقتی دیدمت منو نگاه کردی
گفتی یپشم میخوای که برگردی
از این آدما خیلی دلم خونه
مثل حالم موهام پریشونه
شبا که پاهام خسته میشه
چشای من بسته میشه
آغوشمو باز می کنم
برای تو ناز می کنم
به خونمون خوش اومدی
پیر شدم نیومدی نیومدی نیومدی
تو بیداری خواب می بینم
تو رو تو مهتاب می بینم
روی یه نیزه بلند سرتو بی تاب می بینم
خواب می بینم خواب می بینم خواب می بینم
از تو آسمون ستاره می باره
خورشید خوابه رقیه بیداره
دیگه چشمامو رو هم نمیذارم
تا وقتی که تموم بشه کارم
- پنج شنبه
- 11
- تیر
- 1394
- ساعت
- 7:23
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه