مى زند آتش به قلبم سوز داغ عسکرى
گیرد امشب اشک من هر دم سراغ عسکرى
شد به سن کودکى فرزند دلبندش یتیم
گشت دُرّ اشک مهدى چلچراغ عسکرى
در دل صحراى غم ها و به دشت سرخ عشق
لاله سان شد قلب ما خونین ز داغ عسکرى
بس که اندوه فراوان دید از جور خسان
شد لبالب از مى غم ها ایاغ عسکرى
با گلاب اشک و با سوز درون گوید سخن
«حافظى» آن بلبل خوش خوان باغ عسکرى
- دوشنبه
- 3
- اسفند
- 1388
- ساعت
- 19:47
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه