شب وصال حیدر و زهرا رسیده ، میره شهید کوفه پیش یک شهیده
با غصه میگه فاطمه دیر اومدی
موهات سفید شده علی پیر اومدی
با یه دل از آدما سیر اومدی
میگه علی به فاطمه زهرای من
دلم برات تنگ شده بود لیلای من
بدون تو فایده نداشت دنیای من
حیدرالمرالمؤمنین ، یا مرتضی
******
بارونیه چشم علی با دیدن تو ، زنده شده خاطره های رفتن تو
یادم میاد روزایی که تنها بودم
تنهای تنها بین دشمن ها بودم
آواره ی کوچه و برزن ها بودم
بعد تو تنهاتر شدم زهرای من
سردار بی لشگر شدم زهرای من
دلدار بی دلبر شدم زهرای من
حیدرالمرالمؤمنین ، یا مرتضی
******
آقای من فدا سرت فکر خودت باش ، ببین شده دو تا سرت فکر خودت باش
سرت شکسته مثل پهلو و دستم
سی ساله چشم به راه تو مولا هستم
دل به خدا و کرم و لطفش بستم
سی ساله که محسن دلش بابا میخواد
دلش برا تو تنگ شده خیلی زیاد
همش به من میگه بابا پس کی میاد
حیدرالمرالمؤمنین ، یا مرتضی
شاعر : حسین رضائیان
- یکشنبه
- 14
- تیر
- 1394
- ساعت
- 6:21
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
حسین رضائیان
ارسال دیدگاه