• دوشنبه 3 دی 03

 محمد مبشری

اشعار مناجات با خدا -( کاش جرم و گنهم این همه بسیار نبود )

3191
5

کاش جرم و گنهم این همه بسیار نبود
پیشه ام معصیت درگه دادار نبود
قلب آشفته ام از دوری یادت ای کاش
در دل سلسله ی نفس گرفتار نبود
می شدم گر پی نجوای تو در راز و نیاز
بهر من دوری و هجران تو هموار نبود
گر به هنگام گناهم ز تو می کردم یاد
دل غافل شده ام این همه بیمار نبود
جلوه ها کردی و مهرت به دلم تابیدی
قلب پر غفلت من حیف که بیدار نبود
صیقل روحم اگر توبه و اشکم می شد
لوح و آیینه ی جان غرق به زنگار نبود
بارها خوانده ای ام تا به برت برگردم
ولی این عبد فراری تو هشیار نبود
کوله باری ز گنه دارم و دستی خالی
کاش شرمندگی ام در دم دیدار نبود
می شدم یکسره نومید اگر حاصل من
حب زهرا و نبی، حیدر کرار نبود
یا چه می شد به قیامت به شفاعت خواهی
همره فاطمه گر دست علمدار نبود

شاعر : محمد مبشری

  • یکشنبه
  • 14
  • تیر
  • 1394
  • ساعت
  • 7:4
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران