در خانه ی بی مرتضی غریبم
شد داغ زهرا و علی نصیبم
مانده ام به ناله یاد یاس و لاله
از بعد این داغ جدایی
شد زینبت کرب و بلایی
اکنون به کوفه ناله ها نمایم
بار دگر در شهر تو بیایم
چکد از محملم نهر خون دلم
در کوفه ی تو ای پدر جان
راسی شود قاری قرآن
از داغ زهرا و غم نهانش
جان دادی از دیدار قاتلانش
کوفه و مدینه شعله زد به سینه
یک روز خوش حتی ندیدی
رو سوی محسن پر کشیدی
از بعد تو ای آیه ی نیازم
با جام زهر مجتبی چه سازم
تشت پر ز خون را بنگرم به غم ها
در تشت دیگر نور عینم
من شاهد راس حسینم
شاعر : محمد مبشری
- پنج شنبه
- 18
- تیر
- 1394
- ساعت
- 7:4
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
محمد مبشری
ارسال دیدگاه