به اين غبار، نگاهي كه آفتاب شود
بسوز قلبِ مرا، كز غمت مُذابّ شود
دوباره رويِ تو را آسمانِ جمعه نديد
كدام جمعه، جمالِ تو ماهتاب شود؟
براي آمدنت، شب به شب دعا كردم
اشاره كن به دعايم كه مستجاب شود
زمان به خاطرِ ما دير دير مي گذرد
برايِ خاطرِ تو كاش پُر شتاب شود
اميدِ گريه، مرا هم صحابهي خود كن
كه آسمانِ نگاهم پر از سحاب شود
نبايد اشكِ تو بر صورتِ زمين بچكد
سرشكِ چشمِ تو بايست كه گلاب شود
من آمدم كه سلامِ مرا جواب دهي
سلام مي كنم و واي اگر جواب شود
اگر اجازه دهي روضه خوان شوم امشب
كه قلبِ سوخته ات بيشتر كباب شود
برايِ كودكِ خود آب خواست امّا حيف
همين دليل بر اين شد، حسين(ع) آب شود
بگويم از شررِ خنده هاي حرمله اي
كه پاسخِ شرر گريهي رباب شود
و شير خواره پس از اين ز نيزه خواهد ديد
كه دستِ مادرِ او بسته در طناب شود
شاعر : محمد بیابانی
- یکشنبه
- 21
- تیر
- 1394
- ساعت
- 6:49
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
محمد بیابانی
ارسال دیدگاه