چِقَدَر زود ببین ماهِ خدا آمد و رفت
مَـــهِ عُشاقِ علی ماهِ صفا آمد و رفت
مهِ جوشن مهِ الغوث ، مهِ خوب خدا
مهِ آواره دلان ماهِ دعا آمد و رفت
دستمان پر شده از روزیِ در وقتِ سحر
حیف شد ماهِ کرم ماهِ عطا آمد و رفت
تا که ما عاشق و دلداده ی حیدر بشویم
بهرِ مولایِ جهان ماهِ عزا آمد و رفت
یادِ شب های مناجات و دعا می افتم
آن زمانی که گدا پشت گدا آمد و رفت
یک نفر در شبِ قدری که بودسرِّ خدا
گوشه ی مسجد ما بهر شفا آمد و رفت
گفت سائل به من از مهر و وفا حرفِ دلش
گفت افسوس که این ماهِ سخا آمد و رفت
هر کسی خاطره ای دارد از این ماهِ خدا
چقدر خاطره ها خاطرِ ما آمد و رفت
کربلایی شده اند عده ای از فیضِ سحر
علتِ رفتنِ تا کرب و بلا آمد و رفت
سخن از کرب و بلا شد دلم آتش بگرفت
نیزه ای عصر عطش سوی شما آمد و رفت
آسمان گریه ی خون کرده به حق وقتی دید
اسب بر روی تنِ خونِ خدا آمد و رفت
کربلا قطعه ای از جنتِ اعلای خداست
خوش به حالش که در این صحن و سرا آمد و رفت
شاعر : سیروس بداغی
- دوشنبه
- 22
- تیر
- 1394
- ساعت
- 12:3
- نوشته شده توسط
- سیروس بداغی
- شاعر:
-
سیروس بداغی
ارسال دیدگاه