بازم شروع قصهِ ویرانهِ بقیع (امان)2
خاکی نشسته رو پر پروانهِ بقیع (امان)2
عالم فدای غربت شبهای این زمین
حتی نداره شمعی ز ظلم قوم لعین
گرد وخاک ، شده زائر براش
غربتش بی حده ، دل رو میده خراش
واویلا آه و واویلا
******
مونده یه ارزو به دل پر زخون من (امان)2
می سازیم عاقبت حرمی رو قبر حسن (امان)2
از غم یه چشمم اشک و یه چشمم زغصه خون
ذکر لبم شده العجل صاحب الزمون
ایشاالله ، میرسه تک سوار
میره فصل خزان ، میاد از راه بهار
واویلا آه و واویلا
شاعر : ابوالفضل آلوئیان
- سه شنبه
- 13
- مرداد
- 1394
- ساعت
- 16:27
- نوشته شده توسط
- دلاور
- شاعر:
-
ابوالفضل آلوئیان
ارسال دیدگاه