بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید
راهی آن مرقدی شوم که کریم است
دست تهی نیست کس کزآن به درآید
بوسه نهم بر ضریح آن مه قدسی
شاید از این چشم من دو اشکِ تر آید
امام علی بن موسی الرضا
کاش سلامی که می کنم شنود او
کاش جوابی ز او به گوش کر آید
گوش به نقاره می دهم به امیدی
تا که ندایش به مغرب و سحر آید
ضامن آهو که آهوان برهاند
کاش به آهوی وحشیش نظر آید
گر بنشینی به پای محفل درسش
علم تو افزون ز دانش بشر آید
غربت او ریشه اش ز غربت زهراست
قره عین نبی چو در خبر آید
تا که لبم در ثنای اوست غزلخوان
شک نکنم بر زبان من شکر آید
درب همین آستان بکوب زهیرا
او که رئوف است عاقبت بِدَر آید
شاعر : زهیر دهقانی آرانی
- چهارشنبه
- 4
- شهریور
- 1394
- ساعت
- 15:54
- نوشته شده توسط
- زهیر
- شاعر:
-
زهیر دهقانی آرانی
ارسال دیدگاه