سحر از بند دلم بند علایق وا شد
سر خط فاصله در پیش دلم رسوا شد
چشم سر بستم و با دیده دل می دیدم
رد پای غزل لیلی من پیدا شد
خط به خط فاصله ها کمتر و کمتر می شد
من و او فاصله بی فاصله من لیلا شد
هاتفی گفت کسی محرم راز است کنون
که در این میکده بی چون و چرا شیدا شد
شرح این واقعه را از دل نی می پرسند
شوق وصلی است که از فاصله در دلها شد
بیستون بر سر راه است – و فرهاد کنون
قصه اش از غزل فاصله ها زیبا شد
هفت خان غزل از واژه ی مستی بگذشت
دل سودا زده ام هم نفس دریا شد
بیخود از خود شدم و فاصله ها کمتر شد
سر خط فاصله در پیش دلم رسوا شد
www.beithayesookhte.blogfa.com
- شنبه
- 16
- اردیبهشت
- 1391
- ساعت
- 5:14
- نوشته شده توسط
- وحید محمدی
ارسال دیدگاه