• جمعه 2 آذر 03


شعر میلاد حضرت محمد (از بام و درِ کعبه به گردون رسد آواز)

9302
3

از بام و درِ کعبه به گردون رسد آواز

کامشب درِ رحمت به سماوات شده باز

بت های حرم در حرم افتاده به سجده

ارواح رسل راست هزاران پرِ پرواز

کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر

مکه شده زیبا و دل افروز و سرافراز

جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت

امشب به سماوات کند خاک زمین ناز

از ریگ روان گشته روان چشمة توحید

یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز

دشت و دَر و بحر و بَر و جنّ و بشر و حور

همه گشتند هم آواز در مدح محمد

هر ذرة کوچک شده یک مهر جهان تاب

هر قطرة ناچیز چو دریا کند اعجاز

جبریل سر شاخة طوبی چو قناری

در وصف محمد لب خود باز کند باز

جبریل چه آرد؟ چه بخواند؟ چه بگوید؟

جایی که خداوند به قرآن کند آغاز

خوبان دو عالم همه حیران محمد

یک حرف ز مدحش شده:"ما کانَ محمد"



این است که برتر بود از وهم، کمالش

جز ذات الهی همه مبهوت جلالش

رضوان شده دلدادة مقداد و ابوذر

فردوس بود سائل درگاه بلالش

والله قسم نیست عجب گر لب دشمن

چون دوست ز هم بشکفد از خُلق و خصالش

هرگز به نمازی نخورد مهر قبولی

هرگز، صلوات ار نفرستند به آلش

بی¬رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد

حتی ملک العرش بسوزد پر و بالش

یوسف ببرد حسن خود از یاد، گر او را

یک منظره در خاطره افتد ز خیالش

این است همان مهر درخشنده که تا حشر

یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش

گل سبز شود از جگر شعلة آتش

در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش

چون ذات خدای ازلی لیس کمثله

باید که بخوانیم فراتر زمثالش

ایجاد بود قبضه¬ای از خاک محمد

افلاک بود بسته به لولاک محمد



ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت

دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت

هم بام فلک پایگه قدر و جلالت

هم چشم ملک خاک قدم¬های سپاهت

عیسی به شمیم نفست روح گرفته

دل بسته دو صد یوسف صدّیق به چاهت

دل¬های خدایی همه چون گوی به چوگان

ارواح مکرّم همه درماندة جاهت

از عرش خداوند الی فرش، به هر آن

هستند همه عالم خلقت به پناهت

دائم صلوات از طرف خالق و خلقت

بر روی سفید تو و بر خال سیاهت

زیباتر و بالاتری از آنکه به بیتی

تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت

سوگند به چشمت که رسولان الهی

هستند به محشر همه مشتاق نگاهت

زیبد که کند ناز به گلخانة جنت

خاری که شود سبز در اطراف گیاهت

این نیست مقام تو که آدم به تو نازد

والله که خلّاق دو عالم به تو نازد



صد شکر که عمری ز تو گفتیم و شنیدیم

هر سو نگریدیم گل روی تو دیدیم

هرجا که نشستیم به خاک تو نشستیم

هر سو که پریدیم به بام تو پریدیم

عطر تو پراکنده شد از هر نفس ما

هر گه به سر زلف سخن شانه کشیدیم

زآن روز که گشتیم ز مادر متولد

از مأذنه¬ها روز و شب اسم تو شنیدیم

مرگی که به پای تو بود زندگی ماست

ماییم که در موج عزا عید سعیدیم

تا بودن ما نام محمد به لب ماست

روزی که نبودیم به احمد گرویدیم

آب و گل ما را که سرشتند ز آغاز

آغوش گشودیم، وصالش طلبیدیم

زآن باده که در سورة زیبای محمد



اوصاف ورا گفته خداوند چشیدیم

آن باده که از ساغر فیض ازلی بود

سرچشمة آن کوثر و ساقیش علی بود

روزی که عدم بود و عدم بود و عدم بود

نه ارض و سما بود، نه لوح و نه قلم بود

تسبیح خدا در نفس پاک محمد

لب¬های علی هم¬سخن ذات قِدَم بود

روزی که گلِ آدم خاکی بسرشتند

آدم به تولای علی صاحبِ دم بود

از خاک قدم¬های علی کعبه بنا شد

او را نتوان گفت که نوزاد حرم بود

روزی که کرم بود دُری در صدف غیب

والله علی قبلة ارباب کرم بود

بر قلب علیu علم خدا از دل احمد

چون سیل خروشنده روان در دل یم بود

در بین رسولان که به عالم عَلَم استند

نام نبی و نام علی هر دو عَلَم بود

در جوف نبی دید نبی حمد خداوند

با نعت وی و مدح علی ذکر صنم بود

بالله تجلای نبی مطلع الانوار

والله تولای علی فوق نعم بود

خلقت چو خدا خالق بخشنده ندارد

خالق چو نبی و چو علی بنده ندارد
 

مهدی محمدی
منبع : سایت شیعتی

  • دوشنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1388
  • ساعت
  • 12:34
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



حسین امید علی

دمت گرم خیلی عالی بود کولاک کردی

جمعه 14 بهمن 1390ساعت : 22:45

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران