باقر به علم شهره هرخاص وعام شد
مسموم زهر کینه ی کور هشام شد
هر چند زهر کین بشد اسباب مرگ او
مرگش زکربلا ز برایش پیام شد
آنگه که بین بستر بیماریش فتاد
با یاد کربلا وپدر تشنه کام شد
یادش بیامد آن دم آخر که جد او
هل من معین بگفت وپدر اشک تام شد
او پنج ساله بود به صحرای کربلا
دیدش که بهر قتل حسین ازدحام شد
آن دم که دید نعش شهیدان به قتلگاه
با عمه زبنبش به فغان هم کلام شد
کردی مواظبت زپدر عصر روز خون
آنگه که غرق آتش وغارت خیام شد
یاد آمدش اسارت وکوفی وشامیان
خونین جگر پدر زسوی اهل شام شد
بایاد کربلا جگر از زهر پاره شد
یا فاطمه به لب دگر عمرش تمام شد
شاعر : اسماعیل تقوایی
- جمعه
- 27
- شهریور
- 1394
- ساعت
- 18:44
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه