• دوشنبه 5 آذر 03

 علی اکبر لطیفیان

شعر وفات حضرت ام البنین(س)-(گفتم ام البنين، دلم پا شد)

10345
5

 گفتم ام البنين، دلم پا شد
گره هايي كه داشتم وا شد

مادر آب را صدا زدم و ...
خشكسالم شبيه دريا شد

سوره ي حمد نذر او كرديم
گم شده داشتيم و پيدا شد

با ادب بود و روي دامانش
تا گل نازدانه اي جا شد

...به مدينه نگفت مادر شد
گفت،‌ مولاي شهر بابا شد

با كنيزيّ خانواده ي عشق
در دو عالم عزيز زهرا شد

خادمي كرد تا كه عباسش
از ازل تا هميشه آقا شد

همه ي بچه هاش عيسايند
گرچه عباس او مسيحا شد

آن قَدَر خرج گريه شد افتاد
آن قَدَر خرج گريه شد تا شد

تا قيامت به احترام حسين
ذكر لبهاش واحسينا شد

گفت - گفتند روز عاشورا
در غروبي كه خيمه غوغا شد

بيت تقسيم آبروي حرم
مشك بي آب - سهم سقّا شد

كاش دست عمود نخلستان
سدّ راهش نمي شد امّا شد

گفت - گفتند بعد آني كه
عليِ اكبر ارباًاربا شد
 
قد سقّا شبيه قاسم شد
قدّ قاسم شبيه سقّا شد

گفت - گفتند بر سر نيزه
سر عبّاس من تماشا شد

بسته بودند اگر نمي افتاد
بسته بودند اگر به ني جا شد

خوب شد همره حسين نرفت
در مسيري كه سر به ني ها شد
 
خوب شد مجلس شراب نرفت
در همان جا كه جشن برپا شد

علي اكبر لطيفيان

  • شنبه
  • 16
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 7:4
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران