بگو خوابم یا که من بیدارم
پاشو افتاده گره درکارم
اونقدر دستای من می لرزه
نمی تونم تنتو بردارم
با سر زانو میام تا کنار پیکرت
اگه پا نشی میمیره پدرت
بابای پیر تو خورده بر زمین
پاشو خنده های لشکر ببین
مثل گل پرپر شدی ، بسکه مختصر شدی ، شبیه اصغر شدی
******
چرا بستی پسرم چشماتو
نگاه کن چشم تر باباتو
به من و شکستگیم رحمی کن
پیش من رو خاک نکش پاهاتو
بسکه با هم زدنت شده ریز ریز بدنت
همه ی صحرا شده پر از تنت
برا خیمه رفتنم عصا می خوام
برای جمع شدنت عبا می خوام
دیگه طاقت ندارم ، دست رو چشمام می زارم ، تیرا رو در میارم
شاعر : محسن طالبی پور
- شنبه
- 11
- مهر
- 1394
- ساعت
- 14:40
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه