پاشو توی خیمه ها بیداده
علمت روی زمین افتاده
تو خودت می دونی ای امیدم
که حسین بعد تو دشمن شاده
نرو ای ماه شبم از غمت جون به لبم
بی تو خیلی نگرونه زینبم
تا که تو خوردی زمین بدون دست
مثل ابروی تو پشت من شکست
ای علمدار حرم ، چی جوری خیمه برم ، پاشید از هم لشکرم
*******
خنده اینجا به غم من بابه
گریه ی من برا تو سیلابه
پاشو از جا سکینه تو خیمه
برای دیدن تو بی تا به
یه طرف مشک و علم یه طرف دست قلم
بگو باید چی بگم به دخترم
دورمن حلقه زدن حرامیا
حالا غصم شده فکر معجرا
بی تو این حرامیا ، میریزن تو خیمه ها ، برای گوشواره ها
شاعر : محسن طالبی پور
- شنبه
- 11
- مهر
- 1394
- ساعت
- 14:42
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه