تا رسیدیم به این شهر شده دلم پر از غم
داداش بیا بریم که از اینجا من می ترسم
نگو باید بمونیم ، تو این دیار غربت
میاد از اینجا بوی جدایی و اسارت
بیا بریم که خیلی ، جوونه اکبر تو
می ترسم از گلوی ، علی اصغر تو
چشام داداش حسین پره نمه
دارم من اضطراب و واهمه
نمون ترو به جون فاطمه
حسین حسین عزیز زهرا
******
صبر و قرار من رو این شهر ازم گرفته
بیا بریم مدینه ، خیلی دلم گرفته
عیبی نداره داداش هر چی تو میگی باشه
ولی میترسم آخر سرت رو نیزه ها شه
خیلی دارم برادر ، من اضطراب و دلهره
دلم میلرزه تا چشام به تل و گودی میخوره
داداش بگو چی میشه عاقبت
دلم ، دیگه نداره ، طاقت
نمون تو این دیار غربت
حسین حسین عزیز زهرا
شاعر : سید هاشم ساعی
- یکشنبه
- 12
- مهر
- 1394
- ساعت
- 5:47
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
سید هاشم ساعی
ارسال دیدگاه