داره میره سمت عدو ، این پسر شیرِ حسن
وقتی که را میره ببین انگاری راه میره حسن
یه پهلوونه بازم ، به سوی میدون عازم
این نوجوونِ مولاس ابن الکریمه قاسم
شمشیر به دستش انگار ، علی با ذوالفقاره
مثه باباش یه مردِ ، با ادب و وقاره
شاگرد رزم و جنگ مجتباس
یل نبرد و شیر کربلاس
خود خود علی مرتضاس
مدد یا قاسم ابن مجتبی
******
رجز به رو لباشه و میگه که من حیدری ام
همه بدونید شبیه ، بابام حسن حیدری ام
این حیدری جمال و ، این فاطمی تباره
هیبتش هاشمی و ترسی ز جنگ نداره
مثله علی میجنگه ، با این که نوجوونه
احلی من العسل رو هی زیر لب میخونه
گل حسن نگار فاطمه س
یل بدون ترس و واهمه س
چقد شبیه شاه علقمه س
مدد یا قاسم ابن مجتبی
شاعر : سید هاشم ساعی
- یکشنبه
- 12
- مهر
- 1394
- ساعت
- 6:1
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
سید هاشم ساعی
ارسال دیدگاه