• سه شنبه 15 آبان 03

 مهدی نظری

شعر وفات حضرت ام البنین(س)-(روضه هایی عجیب می خواند)

6579
10

روضه هایی عجیب می خواند
از شب و روز کربلای حسین

با خجالت به زینبش می گفت:
پسرانم همه فدای حسین

***

از خدا خواست که قد من را
ای خدا بیشتر هلالش کن

دست بر دامن سکینه گرفت
پسرم را بیا حلالش کن
***
زیر این آفتاب چون آتش
بدنش ذره ذره آب شده

تشنه لب مانده آن قدر این جا
صورتش سوخته، کباب شده
***
بعد آن مشک پاره? پسرش
شرم دارد از این  چرا زنده است

هر کجا شیر خواره می بیند
از نگاه رباب شرمنده است
***
در کنار چهار صورت قبر
آن قدر گریه کرده بی حال است

ظهر امروز باز غش کرده
روضه خوان شهید گودال است:
***
گفت زینب میان مردم شام
فکر رأس برادرت بودی؟

راستی این دفعه جواب بده
راضی از دست نوکرت بودی؟
***
گفته بودم که روز عاشورا
همه دم پیش خواهرش باشد

قبل از آن که کسی شهید شود
پیش مرگ برادرش باشد
***
سر عباس را به نی دیدی
لب او خشک بود یا تر بود؟

خواب دیدم که آب ها را ریخت
نگران لب برادر بود
***
دست او جای دست مادر تو
من شنیدم که زود پرپر شد

سر عباس را به نی بستند
بس که افتاد مثل اصغر شد
***مهدی نظری*** 

  • شنبه
  • 16
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 8:41
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران