تنت روی دستامه این آخرین حرفامه
با این سپاه بی حیا
که شرم نداره از خدا
بستن فرات و روی ما
خدا می دونه سر جنگ ، نداره این طفلک من
کمو نتو نو بگیرید بی وفاها به سوی من
ششماهه ی من ، گناه نداره
یه قطره آب بهش بدید ، دووم میاره
لای لای علی جان
******
وقتی شنید حرمله کمون کشید حرمله
به سوی بابا و پسر
به سوی حلق بی سپر
ای وای حسین شد خونجگر
کمون کشید و با یه تیر حلق علی رو پاره کرد
کمون کشید و تا ابد ربابه رو آواره کرد
یه گل پسر داشت ، حسین رو دستاش
خیر نبینه امید شو ، گرفت ز باباش
لای لای علی جان
******
پشت خیامه آقا نشسته روی خاکا
تو آغوشش یک بدنه
به سینه سر می زنه
یه قبر کوچیک می کنه
آروم آروم خاک می ریزه چیزی نمونده جون بده
روش نمیشه که خودشو به بچه ها نشون بده
لالالالایی ، می خونه مادر
نمی دونه که طفلکش ، جون داده بی سر
لای لای علی جان
شاعر : محسن طالبی پور
- یکشنبه
- 12
- مهر
- 1394
- ساعت
- 8:28
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه