تا که فتادم ز ناقه به صحرا
دیدم که هستم در آغوش زهرا
زجر آمد و سیلی ام زد ز کینه ، شد تازه زخم مریض مدینه
آه ، سرت روی نِی در نظاره
آه ، ز چشمت روان شد ستاره
ای حسین جان
******
گفتم صغیرم مرا تازیان زد
گفتم یتیمم مرا بی امان زد
مویم کشید و زدم سیلی امّا ، او بد دهان بود و من نزد زهرا
آه ، ز بس ناسزا گفت خمیدم
آه ، ز زهرا خجالت کشیدم
ای حسین جان
- یکشنبه
- 12
- مهر
- 1394
- ساعت
- 14:0
- نوشته شده توسط
- حمید
ارسال دیدگاه