باز گردای بغض صحرا گرد من
باز گرما ده به بیت سرد من
ای که عمق انتظارات منی
ای که پشت استعارات منی
من شب ظلمانی استم تار تار
انتظارم انتظارم انتظار
منتظر بودن عبادت کردن است
با خیال دوست عادت کردن است
قبله ی صحرانشین این کویر
بال زخم سجاده هایم را بگیر
باتو کبری در خضوعم مانده است
چار رکعت در رکوعم مانده است
تشنگی از پای دراورده مرا
اب پشت سد جوعم مانده است
سجده ام سر میکشد از روی مهر
غصه بر دوش خضوعم مانده است
واجباتم شد شهید مستحب
اصل در چاه فرو عم مانده است
ای نمیدانم کجایی کیستی
ای فراتر از چرایی –چیستی
در قیابت اب را گل کرده اند
موج را مدیون ساحل کرده اند
خاک در دست کسوف افتاده است
اسمان هم در خسوف افتاده اند
اه ای خورشید روز رهگذر
ای پناه سایه های در به در
بی تو ما دلشوره های بی نوا
بر کدامین جاده یابیم التجا
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این وعده میمانم بیا
با تجلی های پر هیبت بیا
از میان پردهی غیبت بیا
ان که عمری گشته در دنبال تو
باز می اید به استقبال تو
منبع:اشعار مذهبی
- یکشنبه
- 17
- اردیبهشت
- 1391
- ساعت
- 4:38
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه