هر کی ، هر چی شد ، داره میبره
یکی داره پیرهن پاره میبره
زینب میگه وای ، از دل رباب
زیر عباش حرمله گهواره میبره
مادرت بمیره ، نبینه انگشتر نداری
خودمو رسوندم ، نگه کسی مادر نداری
غریب مادر
******
افتادی بی حال، رو سینه ات پرید
صدای استخوناتو مادرت شنید
دعوا میکردن سر عبات
غافل ازینکه خواهرت از رو تل میدید
آبت که ندادن ، لبای خشکتو تکون نده
زینب حواسش هست ، انقده خیمه رو نشون نده
غریب مادر
******
دیر اومد زینب ، تا به پیش تو
افتاده بود تو پنجه های شمر ریش تو
کار دنیا رو ببین داداش
باید ببوسم این رگای ریش ریشتو
گفتم بلند شو از ، روی سینه اش جواب نداد
خدا خدا کردم ، رقیه از خیمه درنیاد
غریب مادر
شاعر : میثم میرزایی
شاعر : میثم میرزایی
شاعر : میثم میرزایی
- پنج شنبه
- 16
- مهر
- 1394
- ساعت
- 14:32
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
میثم میرزایی
ارسال دیدگاه